معنی دویدن و تاخت و تاز

فارسی به عربی

تاخت و تاز

بدایه، توغل، غزو، مداهمه، هجوم


تاخت و تاز کردن در

اغز

واژه پیشنهادی

تاخت و تاز

یورش

جولان


محل تاخت و تاز

جولانگه

فرهنگ معین

تاخت

دویدن اسب، دو، دویدن، حمله کردن، هجوم آوردن، و تالان تاخت و تاز و غارت. [خوانش: (اِ.)]

لغت نامه دهخدا

تگ و تاز

تگ و تاز. [ت َ گ ُ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) تگاپوی. تاختن و دویدن. (فرهنگ رشیدی). دویدن و تاختن. (آنندراج):
پای در دامن قناعت گیر
تا نسوزی به آتش تگ و تاز.
صائب.
نفست از طول امل چند بود در تگ و تاز
رسن این سگ دیوانه کنی چند دراز.
واعظ قزوینی (از آنندراج).


تک و تاز

تک و تاز. [ت َ ک ُ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) تک و تا. (غیاث اللغات) دو و تاخت. (ناظم الاطباء). تکاپوی:
در سلاح و سواری و تک و تاز
گوی برد از سپهر چوگان باز.
نظامی.
خورشید که او چشم و چراغست جهان را
از شوق رخت در تک و تازست چه گویم.
عطار.
|| جستجو و تفحص. (ناظم الاطباء):
تا میان بسته اند پیش امیر
در تک و تاز کار و کاچارند.
ناصرخسرو.
از تک و تازم ندامت است که آخر
نیستی است آنچه حاصل تک و تاز است.
خاقانی.
رجوع به تک و تکاپوی و تاز و ترکیبهای آنها شود.


تاخت

تاخت. (مص مرخم، اِمص) در پهلوی نیز تاخت بمعنی دو، حمله، هجوم. (برهان قاطع چ معین). نوعی از رفتن اسب، نوعی از دویدن اسب، قسمی راندن اسب، قسمی رفتن بشتاب اسب بطی تر از چهارنعل، قسمی از رفتار اسب نرم تر از چهارنعل، دو، تک: بتاخت رفتن، تاخت کردن، تاخت بردن، تاخت آوردن، تاخت زدن. بتاخت آمدن یا رفتن بمعنی با کمال سرعت با اسب یا پیاده... || مؤلف آنندراج آرد: تاخت و تاختن دویدن بر سر کسی بقصد جنگ یا غارت، و با لفظ بردن و کردن مستعمل است: بندگی نمایند و بندگان خداوند از این تاخت ها و جنگها برآسایند. (تاریخ بیهقی). نواحی ختلان شوریده گشته بود از آمدن کمیخان بتاخت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 410). رسیدن سلطان شهاب الدوله مسعودبن یمین الدوله... بشهر هری و مقام کردن آنجا تا آنگاه که بتاخت ترکمانان رفت... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 595). رکن الدوله حسن را بسیاری کارها و حربها بوده ست با وشمگیر و لشکر گیلان و دیلم و تاخت ها از اصفهان به ری. (مجمل التواریخ ص 391از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). تاخت و پاخت، تاخت وتاراج، تاخت و تاز، از اتباعند. رجوع به تاخت آوردن و تاختن و تازیدن شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

تاخت

نوعی از رفتن اسب، به تاخت رفتن، دو و دویدن، حمله و هجوم

فرهنگ عمید

تاخت

تاختن
دویدن یا با سرعت رفتن،
حمله،
* تاخت آوردن: (مصدر لازم) حمله کردن،
* تاخت زدن: (مصدر متعدی) [عامیانه] عوض کردن چیزی با چیز دیگر، مبادله کردن جنسی با جنسی دیگر،
* تاخت کردن: (مصدر لازم)
تاختن، اسب دواندن،
(مصدر متعددی) [قدیمی] غارت کردن،
* تاخت‌وتاز:
اسب دوانیدن، اسب تاختن،
حمله، هجوم،

معادل ابجد

دویدن و تاخت و تاز

1895

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری